Wednesday, May 16, 2007

دو موفقيت مهم، رژيم جمهوري اسلامي عقب نشست

دو موفقيت مهم
رژيم جمهوري اسلامي عقب نشست
حکم شهلا جاهد متوقف شد
لايحه لغو مجازات اعدام براي کودکان و نوجوانان به مجلس رفت


خبري که ديروز ١۵ مه از زندان اوين به کميته بين المللي عليه اعدام رسيد چنين بود: حکم اعدام شهلا جاهد متوقف شده است فردا اين خبر در روزنامه ايران چاپ ميشود. امروز روز نامه ايران اين خبر را به نقل از سخنگوي قوه قضائيه چاپ کرده است

حکم اعدام شهلا متوقف شد و اعلام کردند پرونده ناقص است و به ديوان عالي کشورارجاع شده است. هر وقت جمهوري اسلامي ناچار به عقب نشيني ميشود بالاخره بهانه اي پيدا ميکند که عقب بنشيند. مهم اين است که جبهه آزاديخواهي و انسانيت اين جانيان را عقب راند و حکم اعدام شهلا جاهد متوقف شد. ما اين پيروزي را به همه فعالين عليه مجازات اعدام و همه عزيزاني که در اين کمپين براي نجات جان شهلا ما را ياري کردند و همه انسانهاي آزاديخواه تبريک ميگوئيم. بايد با گسترش فعاليت عليه اعدام رژيم اسلامي را ناچار کنيم دست از قتل و کشتار مردم بردارد. حکم اعدام شهلا جاهد متوقف شد. تلاش کنيم همه محکومين به اعدام را نجات دهيم. دلارا دارابي٬ فاطمه حقيقت پژوه٬ کبرا رحمانپور و.... صدها انسان دردمند در زندانها زير حکم اعدام بسر ميبرند. براي نجات اين ادامها از اعدام به ميدان بيايد

تدارک عقب نشيني رژيم اسلامي براي لغو مجازات اعدام کودکان و نوجوانان
روزنامه ايران روز ١۶ مه از قول سخنگوي قوه قضائيه اعلام کرده است که اين قوه لايحه اي مبني بر لغو مجازات اعدام و ابد براي کودکان و نوجوانان بزهکار به مجلس تقديم کرده است. اين لاحيه در مجلس جانواران اسلامي به هر نتيجه اي برسد٬ يک پيروزي بزرگ براي جبهه آزاديخواهي و انسانيت است. کميته بين المللي عليه اعدام خود را سرافراز ميداند که براي لغو مجازات اعدام کودکان و نوجوانان زير ١۸ سال با اقداماتي وسيع و بين المللي توجه جهانيان را به اين موضوع جلب کرد و اکنون رژيم اسلامي ناچار به عقب نشيني شده است

چند ماه قبل بعد از پيروزي کمپين نجات جان نازنين فاتحي که از اعدام نجات پيدا کرد٬ مينا احدي و نازنين افشين جم طي قطعنامه اي به پارلمان اروپا خواهان لغو مجازات اعدام کودکان زير ١۸ سال شدند

اين قطعنامه با تلاش فعالين عليه اعدام به امضاي بيش از 90 نفر از اعضاي پارلمان اروپا و پارلمان سوئد رسيد. علاوه بر اين در سطح بسيار وسيعتري کميته بين المللي عليه اعدام٬ کمپيني جهاني را براي لغو مجازات اعدام کودکان و نوجوانان پيشبرد. اين کمپين تا لغو قطعي اين قوانين جنايتکارانه ادامه خواهد داشت. لايحه قوه قضائيه رژيم اسلامي به مجلس براي لغو اين مجازات يک عقب نشيني آشکار و جدي جمهوري اسلامي محسوب ميشود. تلاش براي لغو مجازات اعدام بطور کلي را بايد به همه دولتها تحميل کنيم. مجازات اعدام جناتکارانه و قتل عمد است و جامعه انساني نبايد اين قوانين را تحمل کند

کميته بين المللي عليه اعدام يک بار ديگر اين پيروزي را به همه انسانهاي آزاديخواه و مخالف اعدام تبريک ميگويد

کمیته بین المللی علیه اعدام
16
مه 2007
www.adpi.net

چه حسی داری دعا؟

کامران روشن- اصفهان
میترسم، دلش رو ندارم فیلم رو ببینم ولی باید ببینم
فیلم شروع میشه. شلوغه، یه عالمه مرد ایستادن و اون وسط روی زمین، یه دختر کوچک روی آسفالت افتاده
دعا با اون بدن نحیف و لاغرش. معلومه بد جور کتک خورده از اون مردهای گردن کلفت که بالای سرش ایستادن. یه بلوز قرمز تنشه و دامن مشکیش پاره شده. صورتش معلوم نیست. با موهاش روی صورتش رو پوشوندن؛ انگار میخوان صورتش رو نبینن؛ میخوان چشماشو نبینن. شاید از نگاهش خجالت میکشن. ولی دعا از پشت موهای سیاهش اونها رو میبینه
مردهایی که همین چند وقت پیش توی خیابون از کنارش رد میشدن، همسایه ها، آشناها، مردهای مسلمان با غیرت
دعا ساکته، تکون نمیخوره، از بس کتک خورده، نا نداره
چه حسی داری، دعا ؟ چه حسی داشتی توی اون لحظه؟
یکی از مردها داره کلماتی رو که احتمالا جملات کتاب قرآن هستند رو با صدای بلند میخونه. بقیه با سنگهایی در دست منتظرند ولی تاب نمیاورند. یکدفعه به طرزی وحشیانه با سنگهای درشت و نخراشیده به بدن کوچک دعا حمله میکنند. دعا جیغ میکشد؛ ضجه میزند؛ یکی از مردها نزدیک میشود و با تمام قدرت سنگی را به سر دختر کوچک میکوبد. صدایش را میشود شنید؛ صدای متلاشی شدن استخوان جمجمه ی دعا را
دعا کوچولو غلت میزنه. داره جون میکنه. پاهای لاغر و استخوانیش رو به این طرف و اون طرف پرت میکنه. انگار میخواد این وحشیها رو دور کنه. مردهای وحشی نعره میکشند و با لگد به پهلوهایش میکوبند
حالا بدن بی جان دعا اون وسط افتاده. پر از خون
مردها با موبایلهایشان مشغول فیلمبرداری هستند. حتما میخواهند این فیلمها را در خانه به زنهایشان نشان دهند و قدرت و شجاعت و غیرتشان را به رخ آنها بکشند
دستها و صورت دعا رو خون قرمز و شفاف پوشونده. همرنگ بلوزش شده. دیگه مرده ولی باز هم یک سنگ خیلی بزرگ رو روی سینه اش میکوبند. انگار اطمینان ندارند که مرده باشه. ولی دیگه تکون نمیخوره
یکی از مردهای با غیرت روی پاهای دعا رو میپوشونه که بقیه ی مسلمانها از دیدن پاهای لخت دختر کوچک مرده، ناراحت نشوند
خب آقایون مسلمان با غیرت؛ خسته نباشید. دیگه مرد. عجب کشتینش
آره روی پاهاش رو بپوشونید، آخه معصیت داره. حالا بفرمایید و دستاتون رو بشورید. واقعا که اسلام رو نجات دادید
فیلم رو چند بار دیدم و به هر کی میرسم نشونش میدم. هر کی میبینه شوکه میشه. مادرم با بغض میگفت؛ مگه میشه؟ آخه این که خیلی کوچیکه؛ چند سالشه ؟
شب شده. مخم قاطی کرده. تصویرها از جلوی چشمم کنار نمیرن. احساس میکنم مغزم سنگین شده. یه چیز غلیظ توی بدنم تاب میخوره. میترسم برم توی حیاط. میترسم
انگار دعا اونجاست، همونجوری پر از خون با موهای آشفته، با بلوز قرمز و دامن پاره، کنج حیاط توی تاریکی ایستاده. میخواد ببینمش، میخواد یه چیزی از من بپرسه، میخواد بپرسه؛ چرا ؟ چرا ؟
صدای دختر کوچک توی گوشهام میپیچه؛ چرا ؟ چرا ؟
من نمیدونم، من نمیدونم دعا، من نمیدونم خواهر کوچولوی من. میخوام خودمو جای تو تصور کنم ولی مگه میشه ؟ وحشتناکتر از این امکان داره؟ آخه چطور تونستن؟ چطوری شد ؟
دعا، خواهر کوچولوی عزیزم، چه حسی داشتی ؟ ترسیده بودی؟ درد داشتی؟ آخه من احمق چه جوری میتونم احساس تو رو بفهمم؟ چرا با موهات روی صورتت رو پوشونده بودن؟ از نگاهت میترسیدن ؟ مگه چه جوری بهشون نگاه میکردی ؟ میخواستن صورتت رو نبین؟ میخواستن یادشون بره که تو انسان هستی ؟
حالم داره از همه چیز به هم میخوره. همینجور نشستم و مثل یه ابله با کله ام ور میرم
حیوونهام همچین رفتاری نمیکنند. انسانهای غار نشین هم اینطوری نبودند. تنها تفاوت این انسانها با دو هزار سال پیش فقط در موبایلهایشان بود
آره دیگه دعا فایده نداره آخه دعا رو کشتن. منکه سالهاست دعا نمیکنم. اینقدر ازش گذشته که فکر میکنم من اصلا هیچوقت دعا نکردم. اونهایی هم که سرشون رو توی لاکشون کردن و رو به آسمون تاریک خدا دعا میکنن باید این فیلم رو ببینن تا شاید کمی قلقلک بشن شایدم مخشون به کار بیفته و شاید قطره اشکی
مقاله ی مینا احدی رو خوندم و چند تا مطلب دیگه رو. بعد اینها رو نوشتم
این فیلم دیر به دست من رسید؛ منهم دیر اینها رو نوشتم؛ دیر شد که بتونیم کاری برای دعا بکنیم؛ چرا همیشه دیر میرسیم ؟ خیلی آشفته ام که هیچ غلطی نکردم
ولی باید بیدار شویم؛ باید با هم تلاش و مبارزه کنیم تا دیگه چنین اتفاقاتی در هیچ جای جهان، تکرار نشه؛ دیگه نباید دیر بشه
همینطور دارم فیلم رو به همه نشون میدم و بهشون میگم فیلم رو ببینید و کمی فکر کنید
میدونید که هنوز توی همین ایران، این کار انجام میشه ؟ نه، نمیدونند، تعجب میکنند. چقدر ما بی خبریم
این سنت محمد است. این فرمان کتاب قرآن است. این فرمان آن خداییست که برایش نماز میخوانید. این قوانین پوسیده، وحشیانه و ضد انسانی اسلام است و اینها بخاطر وجود نظام سرمایه داری است که از همه ی عقب ماندگیها و وحشیگریها حمایت میکند
دعا یک از صدها کودک و هزاران انسانیست که هر روز در این دنیا به دلخراشترین وضع، کشته میشوند

دو تا دعا هم من دارم
دریا قوام
چند روز پیش " کليپی از سنگسار دختر عراقی" را در سایتی دیدیم. نوشته مینا احدی را با عنوان قطره اشکی به یاد دعا را در روزنه خوانده بودم. کنجکاو شدم تا فیلم را ببینم. هر چند میدانستم که حتما صحنه های دلخراشی است. اولش میترسیدم نگاه کنم. چون من اکثرشبها در خانه تنها هستم و وقتی هم که دخترهایم خواب هستند این ترس بیشتر به سراغم می آید. آخرش کنجکاوی امانم نمیدهد و نگاه میکنم
دخترهایم فرش خانه را کنار دادند و روی سرامیکها لی لی بازی میکنند. صدای فریاد مردم در فیلم تمرکز بازی را از دختر بزرگم سلب کرد. به طرف من آمد. پرسید این چیه؟ آهی کشیدم و گفتم: هیچی کشتنش. گفت: کی؟ مردها!!!. گفتم: آره مردها، پدر و مادرش، مردم. گفت: چقدر پدر و مادرش نامردن، چرا کشتنش؟ گفتم: چون رفته با یه نفر دیگه ازدواج کرده. سریع با زبان کودکانه بهم گفت: من هم اونجوری بکنم، شماها منو اینجوری میکشین؟ گفتم: نه. خم شد یک بوسه روی صورتم زد. خندید و گفت: تو به من میگی بیا بغلم! و رفت سراغ بازی اش
مفهوم و منظور حرف آخر دخترم " تو به من میگی بیا بغلم" را که در عالم کودکی به من زد، نفهمیدم. ولی میدانم که برای خود او دارای مفاهیم زیادی بود. وقتی دخترم گفت: مردها!! بی اختیار یاد حرف مصطفی افتادم که نوشته بود "وقتی خبر قتلی را میشنویم به طور اتوماتیک قاتل در ذهن ما یک مرد است". با این حرفی که دخترم زد من هم کم کم به حرف رفیقمان مصطفی ایمان آوردم. چرا باید این کار انجام شود و چرا انجام این کار برعهده مردان است؟ چرا این مردها این کار را کردند، یعنی میان آن همه مرد، کسی نبود که دختر را فراری بدهد ویا زمانی که او را با این حیله "تو را بخشیده ایم برگرد به خانه ات" از خانه آن شیخ که از ترس جانش به آنجا پناهنده شده بود، بیرون کشیدند، زنی یا مردی نبود به دخترک خبر دهند، تا فرار کند؟ اینها به دستور دینشان حکم سنگسار را اجرا میکنند ،اما چرا؟ چرا پدرو مادرش ،همسایه ها ، فامیل وغریبه این کار کثیف وپست حیوانی را انجام دادند؟
دعا هنوز زنده است. همه ما دعا داریم. دو تا دعا هم من دارم! ولی باید با مبارزه علیه اسلام و مذهب و این دو بربریت زاده ( اعدام و سنگسار) اینها را ریشه کن کنیم تا دعا هایمان در آینده به دام این غول وحشی نیفتند. عشق ورزیدن و سکس و انتخاب جفت یک غریزه انسانی و قانون طبیعت و حق مسلم همه انسانها است وهمه ما انسانها حق داریم تا از آن استفاده کنیم و در این امر نباید برای کسی محدودیتی وجود داشته باشد
دعا اینگونه وحشتناک دنیا را ترک کرد و رفت ولی دعا های زیادی در زندانهای ایران هستند که به سنگسار محکوم شده اند و چشم و امیدشان به من و تو است که نجاتشان دهیم. پس به پا خیزیم به فریاد آنهایی که این غول وحشی آنهارا نشان کرده تا ببلعد ،برسیم . آرزو میکنم روزی برسد که دعای من هم دراین حرکتهای عظیم انسانی و سوسیالیستی و پیش بردن کمپین های علیه اعدام و سنگسار پا به پای مینا احدی حرکت کند و یار و یاورش باشد
با دیدن این صحنه های دلخراش و وحشتناک سنگسار دیگر برایم مسجل میشود که اسلام یک دین جنایت پرست وجنایت پرور است

ملای سنگی
یلدا از ایران
داشتم آلبوم عكساي بچگي رو نگاه مي كردم، آرزو كردم دوباره بچه بشم تا خيلي ساده و واضح بخندم. خيلي پررنگ و بدون اغراق صداي خنده هام تو اسمون بپيچه، تا خيلي چيزا رو نفهم. تا به خاطر چيزايي كوچيكتر از اين قلبم درد بگيره و زود يادم بره. ولي چه فايده كه دوباره بزرگ ميشم. دوباره مي فهمم هر چقدرم خودمو به نفهميدن بزنم. اصلا مگه ميشه؟ اصلا من اون موقع هم مي فهيدم. من چقدر برنامه داشتم براي بزرگ شدنم
دعا رو كشتن و من مات نشستم اينجا و زل زدم به ساعت كه كي ساعت پنج و ربع ميشه. هر چند دقيقه يه بار هم به خودم ياداوري ميكنم واسه چي منتظرم. دعاها رو هر روز ميكشن و من هنوز بي حس نفس قرض مي گيرم. نازنين آزاد شد و كليپ جديد ش ما رو به يه جاي ديگه برد . نازنين ازاد ميشه و من هنوز... راستي نازنين چي ميشه؟ واسه كي بود كه امضا جمع ميكردن؟ كي رو تو ميدون شهر با طناب دار غافلگير ميكردن؟ دلارا كي آزاد ميشه؟ كي بود كه سر من داد كشيد كه براش لينك مشابه براي مبارزه با اعدام فرستادم؟ براي نجات يه زن به اصطلاح خودشون فاحشه! و فاحشه از فحش مياد. آره تنفروشي براي يه جامعه مثل فحشه به تمام بد بختي ها و گرسنگي ها و نيازهاي تحميلي. بالاخره يكي بايد اين فحش رو مي داد
از دوستم شنيدم دختري به جرم دوست داشتن سنگسار شده. يزيديها سنگسارش كردن. يزيدي!؟ قبلا در موردشون خونده بودم .باور نكرده بودم كامل تا اينكه حرفهاي مينا احدي رو خوندم تو نشريه. چه خوب تصوير كرده با اون تصوير تار دعای مرده كنارش. تصورش آنقدرا هم سخت نيست. من ديگه رو خودم كنترل ندارم. تمام حرفاش راسته. من ديگه با خودم نيستم. باز هم درد هميشگيم مياد سراغم. ولي ديگه نميخوام از پا در بيام. نمي خوام ضعيف باشم. الان ديگه تو اتاقم نيستم. سعي ميكنم تاري نگاهم رو كنار بزنم. سعي كردن نمي خواد، اگه بخواي
چند روز پيش كلاس اخلاق رو به ياد بياري. وقتي من با خودم كلنجار ميرم كه ديگه بحث با اين ملاي سنگي فايده نداره. و ساكت باش. يه كم ديگه تا آخر كلاس و تموم شدن چرنديات آقا نمونده. من هر چي ميتونستم براي دفاع از آزادي عقيده و پوشش گفتم. يكي از دوستان بيانيه ي حقوق بشر رو تو صورت استاد كوبونده. من همچنان تو اين فكرم كه آخه به اينم ميگن دانشگاه؟ كه يكي شروع ميكنه حرف زدن: "استاد قوانيني وجود داره در دين اسلام كه براي دوران ما مناسب نيست و از بيرون هم جلوه ي خوبي نداره مثل سنگسار." من صاف ميشينم و منتظرم بي صبرانه. خوبه ادامه بده: "با توجه به اينكه اسلام يه دين اجتماعيه و ديدن يه همچين چيزايي ديد خوبي به غير مسلمونها نسبت به اسلام نميده و از احتمال مسلمون شدن اونها كم ميكنه به نظرتون بهتر نيست اين قوانين رو هم جزء قوانين قابل تغيير قرار بديم؟" و اين خوب از نظر استادي كه معتقده بريدن دست دزد جامعه رو از دزدها پاك ميكنه مانعي نداره .اوه چه روشنفكرانه
اگه اين خانم هم اون صحنه رو ديده بود و با چيزهايي كه من روبه رو شده بودم روبه رو ميشد نميدونم اين انتقاد رو باز هم با توجه به مصالح دين مبين اسلامش مطرح مي كرد؟ يا به خاطر زندگي و حقوق انساني كه هر جاي دنيا و هر آدمي بايد ازش برخوردار باشه در حاليكه ما از كوچكترين اين حقوق محروميم... نميدونم مصطفي ولي حس ميكنم حتي اين آدمهاي متعصب هم اين بي عدالتي ها در درونشون آ نقدر تاثير ميگذاره كه يه همچين انتقادهايي از طرفشون صورت ميگيره. اين با تفكر انسانيشون جور در نمياد؟ ولي حيف كه ميون راه به خاطر افكار سنگي و تعلق خاطرشون به بيراهه ميزنن و اين منو اون شب لرزوند
دعا و تي شرت ورزشي قرمز. هنوز ذهن من تسخير شده س. اين يه واقعيته و لازم نيست من سعي كنم باهاش كنار بيام. اين يه واقعيت كنارنيومدنيه. ميخوام بازم بيشتر بگم حتي اگه تكراري. ولي بايد برم واقعا نياز به هواي آزاد دارم. اگه تا حالا زندانيش نكرده باشن. ميبوسمت و باي

No comments: