Thursday, May 31, 2007

سخنراني مينا احدي به دعوت سازمان عفو بين الملل

سخنراني مينا احدي به دعوت سازمان عفو بين الملل
ارزيابي و بررسي مبارزات گسترده عليه اعدام در ايران

روز سه شنبه ۵ ماه ژوئن ، به دعوت سازمان عفو بين الملل. مينا احدي در شهر زيگن آلمان سخنراني ميکند. اين سخنراني در ادامه مجموعه سخنرانيهايي است که عفو بين الملل بر عليه اعدام برگزار ميکند. در اين جلسه، در مورد ارزيابي مبارزات مردم و کمپين هاي گسترده جهاني بر عليه اعدام در ايران صحبت ميشود و راههاي گسترش دادن اين مبارزات بررسي خواهد شد
از همه علاقمندان دعوت ميشود در اين جلسه حضور بهم رسانند
ساعت و محل جلسه : ساعت ۸ شب روز سه شنبه ۵ ماه ژوئن در شهر زيگن آلمان
Herrengarten 3 (Eingang Hindenburgstraße
متن اطلاعيه آلماني عفو بين الملل
Öffentliche Vortragsreihe
Todesstrafe - eine gerechte Strafe?
Thomas Hensgen, amnesty international – Koordinationsgruppe gegen die Todesstrafe, Aachen
Todesstrafe - eine Verletzung der Menschenrechte?
Dienstag, 22. Mai 2007
Mina Ahadi, Vorsitzende des Internationalen Komitees gegen die Todesstrafe, Berlin
Der Kampf gegen die Todesstrafe im Iran
Dienstag, 5. Juni 2007
Ein Film und einige Informationen zur Todesstrafe in „God’s own country“
„Dead man walking“
Dienstag, 12. Juni 2007
Prof. Dr. Jürgen Bellers, Universität Siegen
Kann Todesstrafe gerechtfertigt sein?
Dienstag, 19. Juni 2007
Veranstalter: FORUM SIEGEN,
amnesty international – Gruppe Siegen
Ort: Herrengarten 3 (Eingang Hindenburgstraße)
Uhrzeit: 20 Uhr
- Eintritt frei -

Thursday, May 24, 2007

مسعود نوجوانی دیگر در خطر اعدام

مسعود نوجوانی دیگر در خطر اعدام

مسعود نوجوانی 17 ساله است که به جرم قتل پدر و مادر بزرگش به اعدام محکوم شده است و در زندان ساری بسر می برد. مسعود نوجوان هم یکی دیگر از قربانیان جامعه ایران است. جامعه ای که جان انسان ارزشی ندارد و بی عدالتی، بی امکانی و انواع فشارهای روانی به کودکانش در آن موچ می زند. نوجوانانی همچون مسعود قربانی سیستم ضد بشری است که جمهوری اسلامی سرمایه برای مردم ساخته است

داستان زندگی مسعود غم انگیز تر از هر داستانی است. او سيزده ساله بود كه مادرش از پدر معتادش جدا شد. دادگاه اسلامى آنها را از مادرشان گرفت و سرپرستى شان را به پدر و مادر بزرگشان سپرد. بچه ها دوست نداشتند پيش آنها زندگى كنند، آنها خيلى پير بودند و نه تنها توانايى نگهدارى از سه كودك را نداشتند بلكه خيلى تند خو و بد رفتار بودند. آنها هر چند از ثروتمندان بابل هستند اما كودكان در زير فشارهاى مادى شديد قرار داشتند و مداوم به آنها ميگفتند كه ما نمى توانيم به شماها برسيم، چرا مادرتان طلاق گرفته و شديدترين فشارهاى روحى را بر كودكان ميآوردند
مسعود نميتوانست مادرش را ببيند. مدتى بعد مادرشان مجبور شد با مردى كه بيست سال از خودش بزرگتر بود ازدواج كند. اين بهانه اى براى مادر و پدر بزرگ شده بود تا مسعود را تحت فشار قرار دهند كه مادرتان زن خوبى نيست و غيرو. مسعود در سنين بلوغ بود و اين وضعيت و اين رفتارها كاملا او را داغان كرده بود. مسعود در شانزده سالگى تحت اين فشارها دو بار دست به خودكشى زد، اما خوشبختانه زنده ماند. او ديگر درس نميخواند و به مدرسه نميرفت. تا دير وقت در خيابانها پرسه ميزد و دوست نداشت به خانه برگردد. يك شب وقتى به خانه رسيد آنها منتظرش هستند و اذيت و آزارش مي دهند و ميخواهند که او را از خانه بيرون كنند. مسعود از خودش دفاع ميكند و مي گوید كه جايى را ندارد كه برود اما پدر و مادر بزرگش به او و به مادرش فحاشى ميكردند و با حرفهاى زشت و ركيك او را عصبى كرده بودند. او ديگر اختيار از دستش خارج شده بود با چاقو به پدر و مادر بزرگش حمله ميكند و آنها را ميكشد. او ميگويد نفهميدم به چه كارى دست زده ام تا اينكه خودم را در بيمارستان ديدم. او خودش را به پليس معرفى ميكند و دادگاه اسلامى او را به جرم قتل محكوم به اعدام كرده است. اين اتفاق شش ماه پيش رخ داده است

کمیته بین المللی علیه اعدام خواهان لغو فوری حکم اعدام مسعود است. مسعود را باید معالجه کرد. باید امکانات پزشکی و روانپزشکی در اختیار وی قرار داد تا شاید بشود، بخشی از زخمهایی که روان این کودک خورده است، درمان گردد. کمیته بین المللی علیه اعدام مدافعان حقوق کودک و حقوق بشر و جامعه مدرن و مترقی دنیا را فرا می خواند تا از مسعود، دفاع کنند و خواهان لغو حکم اعدام او شوند. بهر طریق ممکن که می توانید از کمپین " اعدام کودکان را متوقف کنید" حمایت کنید. به سایت این کمپین مراجعه کنید و بیانیه ها، قعطنامه ها و پتیشن را امضاء کنید

کمیته بین المللې علیه اعدام
‏2007‏/05‏/24
http://www.stopchildexecutions.com
www.adpi.net
manochermasori@yahoo.com
Tel: +46704917494

Wednesday, May 23, 2007

از کمپین هوزان محمود علیه سنگسار دعا در عراق حمایت کنید

از کمپین هوزان محمود علیه سنگسار دعا در عراق حمایت کنید
مهرنوش موسوی
هوزان محمود را خیلیها میشناسند. از کمونیستهای سرشناس عراق و یکی از فعالین پرکار جنبش برابری طلبی است. هوزان محمود در طی هفته های اخیر، به اتفاق سایر فعالین برابری طلب، کمپینی را علیه سنگسار دعا که همین چندی قبل در شهر موصل عراق اتفاق افتاده به راه انداخته است. ناسک احمد که یکی دیگر از مبارزین برابری طلب از عراق است در کشور آلمان سازمانها و مراجع حقوقی را بر علیه رواج سنگسار در عراق به کمک طلبیده است. این جنبش برای ما فعالین حقوق انسانی در ایران و در کل منطقه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. برای جنبش ما که سردمدار مبارزه علیه سنگسار، علیه اعدام، علیه زندان و شلاق و شکنجه و بی حقوقی بویژه در مورد زنان میباشد، هر گونه پیشروی حائز اهمیت است و هر گونه تحمیل عقب گردی نیز دو چندان مهم است. نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد. سرنوشت مبارزه برای به کرسی نشاندن حقوق انسانی در منطقه به این حساسیت انسانی و پیوستگی سیاسی و اجتماعی وابسته است
واقعیت این است که سنگسار دعا یک رشته اعتراضات سیاسی مهم در خود کردستان عراق را بدنبال داشته است. حاکمین کردستان عراق متوجه شدند که مردم به خاطر توسل به "شرایط جنگی" یا به بیانی "سناریوی سیاه" از مبارزه علیه سنگسار و جنایت عقب نمی نشینند و آنها نمی توانند از زیر بار مسئولیت این جنایت به راحتی در بروند. جلال طالبانی در مصاحبه اخیر خود مجبور شد سنگسار را محکوم ولی در عین حال هوای "برادران ایزدی" را داشته باشد و به آنها قول بدهد که کما فی سابق جای همه نمایندگان عهد عتیق، همه کسانی که خودشان دستشان به قول عبدالله شریفی به قتل ناموسی آلوده و الان جزو دولتمردان "اقلیم کردستان" هستند گرم است. مسئولین دولتشان قول داده اند که دستگیر شدگان را به جزای اعمالشان میرسانند. حتما یا اعدام شده و یا با "برادران ایزدی" در باره سرنوشتشان به زد و بند برسند!. آنچه مسلم و مسجل است اینکه این بار مردم، حاکمین عراق و از جمله احزاب ارتجاعی حاکم بر سرنوشت مردم در کردستان عراق را مستقیما مسئول این جنایت میدانند. نه جلال طالبانی، نه بارزانی و نه سایر مرتجعین حاکم بر عراق ذره ایی حقانیت برای اینکه حتی اشک تمساح بریزند ندارند. دعا قبل از اینکه سنگسار شود برای نجات خود به آجانهای اینها مراجعه کرده بود، آنها بودند که تحویلش دادند. حکومت اینهاست که قانون اساسی خود را علیرغم مبارزه جنبش برابری طلبی و چپ در عراق، برای چرب کردن سبیل اسلام در ایران، منبعث از دین اسلام و شریعت آن نوشته است. قانونی که در آن حکم اعدام وجود دارد، تبرئه قتل ناموسی وجود دارد، بی حقوقی مردم اساس فلسفه قضایی آن است. جلال طالبانی و دارو دسته اش مسئول مستقیم خراب کردن خانه زنان، شلیک کردن به صف اعتراض کارگران بیکار و کشتار مردم بیگناه در اعتراض به بی آبی و عدم بهداشت و امکانات اولیه زندگی است. حکومت عراق و احزاب ارتجاعی حاکم بر عراق خود در صندلی اتهامند. همین هفته اخیر در کمال بی شرمی حکم اعدام 3 نفر را اعلام کرده اند. عامل و باعث و بانی تحمیل عقبگرد اجتماعی، ناموس پرستی و تولید و باز تولید بی حقوقی روزمره مردمند. به همین خاطر هم هست که حتی مدافعین "نواندیش ناسیونال" آنها خفه خون گرفته، دیگر دم از جامعه مدنی "عمو جلال" در کردستان عراق نزده، این مدینه فاضله قومی را نشان کسی نمی دهند. آبروی ته مانده هایشان هم رفت که با سیاست خرده شیشه ایی خودشان میخواستند بار این جنایت را به گردن "عقب ماندگی" مردم بیندازند. آدم یاد فریادهای شیرین عبادی و فراکسیون زنان مجلس می افتاد که چگونه با حرارت از عقب ماندگی فرهنگی مردم ایران حرف میزدند ولی به خاتمی که میرسید، دکترای افتخاریش را در دانشگاه هامبورگ به رخ ملت می کشیدند
همانگونه که اعلام محکومیت سنگسار دعا از سوی طالبانی آدم را یاد محکوم کردن سعید مرتضوی در جریان روسری پیچ کردن زنان در مشهد توسط سعید حنایی می اندازد. هر چه باشد خود جلال طالبانی اعلام کرده است که خمینی الگوی وی است
کمپین هوزان محمود علیه سنگسار برای اینکه این جنبش ارتجاعی و احزاب حاکمشان را عقب براند، برای اینکه ادعانامه علیه سنگساردعا را جلو آنها بگذارد و برای اینکه جنبش برابری طلب در عراق را بعد از مدتها دوباره سر پایش در ارتفاع بالاتری قرار بدهد مهم است. در عراق این فقط جنبشهای ارتجاع اسلامی و قومی نیستند که تلاش کرده و میکنند سرنوشت مردم را رقم بزنند، جنبش کمونیسم کارگری به عنوان یک جنبش رادیکال اجتماعی در عراق باید خود را به عنوان یک مدعی جدی تغییر اوضاع نشان بدهد و در سرنوشت مبارزه مردم برای آزادی و مدنیت بر علیه خود اینها دخالت کند. فقط در متن این مبارزه سیاسی است که فرهنگ و باورهای ضد اخلاقی، ضد انسانی، خرافی و دین مسلک تحمیل شده به ذهن و عمل توده های مردم لایروبی میشود. مردم از طریق درس اخلاق "نواندیش" نمی شوند. فرهنگ ارتجاعی تحمیل شده به مردم، فقط در جریان یک مبارزه سیاسی مستقیم در یک مقیاس اجتماعی کنار زده شده و خودآگاهی سیاسی و اجتماعی جای آن را میگیرد. جنبش ما همیشه در جدال با طبقات حاکم و با خیز برداشتن سیاسی به سمت قله جامعه، یعنی قدرتمداران سیاسی خودآگاهی مردم را از خودشان بالا و آنها را در یک مقیاس اجتماعی در نقد فرهنگ حاکم شریک میکند. هر گونه تلاش فرهنگی که از قبل تصمیم خود را برای دست نزدن به دولتمداران سیاسی گرفته است، یک تلاش سیاسی جانبدار است. جانبدار حاکمان و یک جهاد ضد فرهنگی مستقیم علیه مردم است. ریاکارانه است. شکست میخورد. ما همیشه گفته و تکرار میکنیم که نه حجاب، نه جداسازی جنسی، نه سنگسار و نه اعدام و.. فرهنگ خود مردم نیست. جنایات سازمانیافته دشمنان مردم است که به اسم مردم فروخته میشود. پیام کمپین هوزان محمود این است. تلاش سیاسی برای تغییر جامعه عراق با عقب راندن جنبشها، احزاب و دستجات و نیروهایی که بربریت را به قانون و فرهنگ جامعه ارتقاء داده اند. ما هر دو را عوض میکنیم. به این جنبش بپیوندید. هوزان را یاری بدهید. این کمپین را به خاطر پیروزی انسانیت به هر نحویی که میتوانید حمایت کنید

Monday, May 21, 2007

اعدام ها را در عراق متوقف کنید، ما قویآ گسترش اعدام ها در عراق را محکوم می کنیم

اعدام ها را در عراق متوقف کنید
ما قویآ گسترش اعدام ها در عراق را محکوم می کنیم


دولت عراق که به همراه شرکای امریکایی- انگلیسی اش خود مسبب ناامنی، کشت و کشتار و آوراه گی میلیونها انسان است، به اعدام های گسترده تحت لوای "اقدام علیه آسایش عمومی" ادامه می دهد. سه زن به نامهای واسان طالب 31 ساله، زینب فاضل 25 ساله، و لیقه عمر محمد 26 ساله به زودی اعدام خواهند شد. اتهام این زنان مانند دیگران، اقدام علیه آسایش عمومی است. فقر وبیکاری، آواره گی و عدم امنیت در جامعه عراق بیداد می کند. قانون اعدام و اجرای احکام اعدام هیچ کمکی به مردم عراق نخواهد کرد. این امر فقط ناامنی در جامعه را دامن می زند. ما در همان آغاز اعدام ها در عراق این را گفتیم که با شروع اعدام ها در عراق قتل وغارت، جنایت و آدمکشی، و در کلیت خود ناامنی در جامعه گسترده تر خواهد شد

ما قویآ گسترش اعدام ها در عراق محکوم می کنیم. ما خواهان توقف فوری اعدام ها در عراق هستیم. همچنین اجرای حکم اعدام این سه زن، باید سریعآ متوقف شود. کمیته بین المللی علیه اعدام تمام توان خود را به کار خواهد گرفت و با بسیج افکار عمومی در جهان و جلب حمایت سازمانها و گروه ها مدافع حقوق بشر وهمچنین احزاب و نمایندگان پارلمانهای اروپا سعی خواهيم کرد، دولت عراق و دولت آمریکا را وادار به متوقف کردن اعدام های گسترده در عراق نمایم

کمیته بین المللی علیه اعدام از تمامی سازمانها و مدافعین حقوق انسانی و از تمای انسانهای شریفی که مخالف مجازات اعدام هستند می خواهد که صدای اعتراض خود را به احکام اجرای اعدام ها در عراق بلند کنند. خواستار لغو احکام اعدام این سه زن شوید. برای مقامات و مسؤلین سازمان ملل و پارلمان اروپا نامه های اعتراضی خود را ارسال کنید

کميته بين المللي عليه اعدام
‏2007‏/05‏/18
تلفن تماس: 0046704917495
www.adpi.net
manochermasori@yahoo.com

Wednesday, May 16, 2007

دو موفقيت مهم، رژيم جمهوري اسلامي عقب نشست

دو موفقيت مهم
رژيم جمهوري اسلامي عقب نشست
حکم شهلا جاهد متوقف شد
لايحه لغو مجازات اعدام براي کودکان و نوجوانان به مجلس رفت


خبري که ديروز ١۵ مه از زندان اوين به کميته بين المللي عليه اعدام رسيد چنين بود: حکم اعدام شهلا جاهد متوقف شده است فردا اين خبر در روزنامه ايران چاپ ميشود. امروز روز نامه ايران اين خبر را به نقل از سخنگوي قوه قضائيه چاپ کرده است

حکم اعدام شهلا متوقف شد و اعلام کردند پرونده ناقص است و به ديوان عالي کشورارجاع شده است. هر وقت جمهوري اسلامي ناچار به عقب نشيني ميشود بالاخره بهانه اي پيدا ميکند که عقب بنشيند. مهم اين است که جبهه آزاديخواهي و انسانيت اين جانيان را عقب راند و حکم اعدام شهلا جاهد متوقف شد. ما اين پيروزي را به همه فعالين عليه مجازات اعدام و همه عزيزاني که در اين کمپين براي نجات جان شهلا ما را ياري کردند و همه انسانهاي آزاديخواه تبريک ميگوئيم. بايد با گسترش فعاليت عليه اعدام رژيم اسلامي را ناچار کنيم دست از قتل و کشتار مردم بردارد. حکم اعدام شهلا جاهد متوقف شد. تلاش کنيم همه محکومين به اعدام را نجات دهيم. دلارا دارابي٬ فاطمه حقيقت پژوه٬ کبرا رحمانپور و.... صدها انسان دردمند در زندانها زير حکم اعدام بسر ميبرند. براي نجات اين ادامها از اعدام به ميدان بيايد

تدارک عقب نشيني رژيم اسلامي براي لغو مجازات اعدام کودکان و نوجوانان
روزنامه ايران روز ١۶ مه از قول سخنگوي قوه قضائيه اعلام کرده است که اين قوه لايحه اي مبني بر لغو مجازات اعدام و ابد براي کودکان و نوجوانان بزهکار به مجلس تقديم کرده است. اين لاحيه در مجلس جانواران اسلامي به هر نتيجه اي برسد٬ يک پيروزي بزرگ براي جبهه آزاديخواهي و انسانيت است. کميته بين المللي عليه اعدام خود را سرافراز ميداند که براي لغو مجازات اعدام کودکان و نوجوانان زير ١۸ سال با اقداماتي وسيع و بين المللي توجه جهانيان را به اين موضوع جلب کرد و اکنون رژيم اسلامي ناچار به عقب نشيني شده است

چند ماه قبل بعد از پيروزي کمپين نجات جان نازنين فاتحي که از اعدام نجات پيدا کرد٬ مينا احدي و نازنين افشين جم طي قطعنامه اي به پارلمان اروپا خواهان لغو مجازات اعدام کودکان زير ١۸ سال شدند

اين قطعنامه با تلاش فعالين عليه اعدام به امضاي بيش از 90 نفر از اعضاي پارلمان اروپا و پارلمان سوئد رسيد. علاوه بر اين در سطح بسيار وسيعتري کميته بين المللي عليه اعدام٬ کمپيني جهاني را براي لغو مجازات اعدام کودکان و نوجوانان پيشبرد. اين کمپين تا لغو قطعي اين قوانين جنايتکارانه ادامه خواهد داشت. لايحه قوه قضائيه رژيم اسلامي به مجلس براي لغو اين مجازات يک عقب نشيني آشکار و جدي جمهوري اسلامي محسوب ميشود. تلاش براي لغو مجازات اعدام بطور کلي را بايد به همه دولتها تحميل کنيم. مجازات اعدام جناتکارانه و قتل عمد است و جامعه انساني نبايد اين قوانين را تحمل کند

کميته بين المللي عليه اعدام يک بار ديگر اين پيروزي را به همه انسانهاي آزاديخواه و مخالف اعدام تبريک ميگويد

کمیته بین المللی علیه اعدام
16
مه 2007
www.adpi.net

چه حسی داری دعا؟

کامران روشن- اصفهان
میترسم، دلش رو ندارم فیلم رو ببینم ولی باید ببینم
فیلم شروع میشه. شلوغه، یه عالمه مرد ایستادن و اون وسط روی زمین، یه دختر کوچک روی آسفالت افتاده
دعا با اون بدن نحیف و لاغرش. معلومه بد جور کتک خورده از اون مردهای گردن کلفت که بالای سرش ایستادن. یه بلوز قرمز تنشه و دامن مشکیش پاره شده. صورتش معلوم نیست. با موهاش روی صورتش رو پوشوندن؛ انگار میخوان صورتش رو نبینن؛ میخوان چشماشو نبینن. شاید از نگاهش خجالت میکشن. ولی دعا از پشت موهای سیاهش اونها رو میبینه
مردهایی که همین چند وقت پیش توی خیابون از کنارش رد میشدن، همسایه ها، آشناها، مردهای مسلمان با غیرت
دعا ساکته، تکون نمیخوره، از بس کتک خورده، نا نداره
چه حسی داری، دعا ؟ چه حسی داشتی توی اون لحظه؟
یکی از مردها داره کلماتی رو که احتمالا جملات کتاب قرآن هستند رو با صدای بلند میخونه. بقیه با سنگهایی در دست منتظرند ولی تاب نمیاورند. یکدفعه به طرزی وحشیانه با سنگهای درشت و نخراشیده به بدن کوچک دعا حمله میکنند. دعا جیغ میکشد؛ ضجه میزند؛ یکی از مردها نزدیک میشود و با تمام قدرت سنگی را به سر دختر کوچک میکوبد. صدایش را میشود شنید؛ صدای متلاشی شدن استخوان جمجمه ی دعا را
دعا کوچولو غلت میزنه. داره جون میکنه. پاهای لاغر و استخوانیش رو به این طرف و اون طرف پرت میکنه. انگار میخواد این وحشیها رو دور کنه. مردهای وحشی نعره میکشند و با لگد به پهلوهایش میکوبند
حالا بدن بی جان دعا اون وسط افتاده. پر از خون
مردها با موبایلهایشان مشغول فیلمبرداری هستند. حتما میخواهند این فیلمها را در خانه به زنهایشان نشان دهند و قدرت و شجاعت و غیرتشان را به رخ آنها بکشند
دستها و صورت دعا رو خون قرمز و شفاف پوشونده. همرنگ بلوزش شده. دیگه مرده ولی باز هم یک سنگ خیلی بزرگ رو روی سینه اش میکوبند. انگار اطمینان ندارند که مرده باشه. ولی دیگه تکون نمیخوره
یکی از مردهای با غیرت روی پاهای دعا رو میپوشونه که بقیه ی مسلمانها از دیدن پاهای لخت دختر کوچک مرده، ناراحت نشوند
خب آقایون مسلمان با غیرت؛ خسته نباشید. دیگه مرد. عجب کشتینش
آره روی پاهاش رو بپوشونید، آخه معصیت داره. حالا بفرمایید و دستاتون رو بشورید. واقعا که اسلام رو نجات دادید
فیلم رو چند بار دیدم و به هر کی میرسم نشونش میدم. هر کی میبینه شوکه میشه. مادرم با بغض میگفت؛ مگه میشه؟ آخه این که خیلی کوچیکه؛ چند سالشه ؟
شب شده. مخم قاطی کرده. تصویرها از جلوی چشمم کنار نمیرن. احساس میکنم مغزم سنگین شده. یه چیز غلیظ توی بدنم تاب میخوره. میترسم برم توی حیاط. میترسم
انگار دعا اونجاست، همونجوری پر از خون با موهای آشفته، با بلوز قرمز و دامن پاره، کنج حیاط توی تاریکی ایستاده. میخواد ببینمش، میخواد یه چیزی از من بپرسه، میخواد بپرسه؛ چرا ؟ چرا ؟
صدای دختر کوچک توی گوشهام میپیچه؛ چرا ؟ چرا ؟
من نمیدونم، من نمیدونم دعا، من نمیدونم خواهر کوچولوی من. میخوام خودمو جای تو تصور کنم ولی مگه میشه ؟ وحشتناکتر از این امکان داره؟ آخه چطور تونستن؟ چطوری شد ؟
دعا، خواهر کوچولوی عزیزم، چه حسی داشتی ؟ ترسیده بودی؟ درد داشتی؟ آخه من احمق چه جوری میتونم احساس تو رو بفهمم؟ چرا با موهات روی صورتت رو پوشونده بودن؟ از نگاهت میترسیدن ؟ مگه چه جوری بهشون نگاه میکردی ؟ میخواستن صورتت رو نبین؟ میخواستن یادشون بره که تو انسان هستی ؟
حالم داره از همه چیز به هم میخوره. همینجور نشستم و مثل یه ابله با کله ام ور میرم
حیوونهام همچین رفتاری نمیکنند. انسانهای غار نشین هم اینطوری نبودند. تنها تفاوت این انسانها با دو هزار سال پیش فقط در موبایلهایشان بود
آره دیگه دعا فایده نداره آخه دعا رو کشتن. منکه سالهاست دعا نمیکنم. اینقدر ازش گذشته که فکر میکنم من اصلا هیچوقت دعا نکردم. اونهایی هم که سرشون رو توی لاکشون کردن و رو به آسمون تاریک خدا دعا میکنن باید این فیلم رو ببینن تا شاید کمی قلقلک بشن شایدم مخشون به کار بیفته و شاید قطره اشکی
مقاله ی مینا احدی رو خوندم و چند تا مطلب دیگه رو. بعد اینها رو نوشتم
این فیلم دیر به دست من رسید؛ منهم دیر اینها رو نوشتم؛ دیر شد که بتونیم کاری برای دعا بکنیم؛ چرا همیشه دیر میرسیم ؟ خیلی آشفته ام که هیچ غلطی نکردم
ولی باید بیدار شویم؛ باید با هم تلاش و مبارزه کنیم تا دیگه چنین اتفاقاتی در هیچ جای جهان، تکرار نشه؛ دیگه نباید دیر بشه
همینطور دارم فیلم رو به همه نشون میدم و بهشون میگم فیلم رو ببینید و کمی فکر کنید
میدونید که هنوز توی همین ایران، این کار انجام میشه ؟ نه، نمیدونند، تعجب میکنند. چقدر ما بی خبریم
این سنت محمد است. این فرمان کتاب قرآن است. این فرمان آن خداییست که برایش نماز میخوانید. این قوانین پوسیده، وحشیانه و ضد انسانی اسلام است و اینها بخاطر وجود نظام سرمایه داری است که از همه ی عقب ماندگیها و وحشیگریها حمایت میکند
دعا یک از صدها کودک و هزاران انسانیست که هر روز در این دنیا به دلخراشترین وضع، کشته میشوند

دو تا دعا هم من دارم
دریا قوام
چند روز پیش " کليپی از سنگسار دختر عراقی" را در سایتی دیدیم. نوشته مینا احدی را با عنوان قطره اشکی به یاد دعا را در روزنه خوانده بودم. کنجکاو شدم تا فیلم را ببینم. هر چند میدانستم که حتما صحنه های دلخراشی است. اولش میترسیدم نگاه کنم. چون من اکثرشبها در خانه تنها هستم و وقتی هم که دخترهایم خواب هستند این ترس بیشتر به سراغم می آید. آخرش کنجکاوی امانم نمیدهد و نگاه میکنم
دخترهایم فرش خانه را کنار دادند و روی سرامیکها لی لی بازی میکنند. صدای فریاد مردم در فیلم تمرکز بازی را از دختر بزرگم سلب کرد. به طرف من آمد. پرسید این چیه؟ آهی کشیدم و گفتم: هیچی کشتنش. گفت: کی؟ مردها!!!. گفتم: آره مردها، پدر و مادرش، مردم. گفت: چقدر پدر و مادرش نامردن، چرا کشتنش؟ گفتم: چون رفته با یه نفر دیگه ازدواج کرده. سریع با زبان کودکانه بهم گفت: من هم اونجوری بکنم، شماها منو اینجوری میکشین؟ گفتم: نه. خم شد یک بوسه روی صورتم زد. خندید و گفت: تو به من میگی بیا بغلم! و رفت سراغ بازی اش
مفهوم و منظور حرف آخر دخترم " تو به من میگی بیا بغلم" را که در عالم کودکی به من زد، نفهمیدم. ولی میدانم که برای خود او دارای مفاهیم زیادی بود. وقتی دخترم گفت: مردها!! بی اختیار یاد حرف مصطفی افتادم که نوشته بود "وقتی خبر قتلی را میشنویم به طور اتوماتیک قاتل در ذهن ما یک مرد است". با این حرفی که دخترم زد من هم کم کم به حرف رفیقمان مصطفی ایمان آوردم. چرا باید این کار انجام شود و چرا انجام این کار برعهده مردان است؟ چرا این مردها این کار را کردند، یعنی میان آن همه مرد، کسی نبود که دختر را فراری بدهد ویا زمانی که او را با این حیله "تو را بخشیده ایم برگرد به خانه ات" از خانه آن شیخ که از ترس جانش به آنجا پناهنده شده بود، بیرون کشیدند، زنی یا مردی نبود به دخترک خبر دهند، تا فرار کند؟ اینها به دستور دینشان حکم سنگسار را اجرا میکنند ،اما چرا؟ چرا پدرو مادرش ،همسایه ها ، فامیل وغریبه این کار کثیف وپست حیوانی را انجام دادند؟
دعا هنوز زنده است. همه ما دعا داریم. دو تا دعا هم من دارم! ولی باید با مبارزه علیه اسلام و مذهب و این دو بربریت زاده ( اعدام و سنگسار) اینها را ریشه کن کنیم تا دعا هایمان در آینده به دام این غول وحشی نیفتند. عشق ورزیدن و سکس و انتخاب جفت یک غریزه انسانی و قانون طبیعت و حق مسلم همه انسانها است وهمه ما انسانها حق داریم تا از آن استفاده کنیم و در این امر نباید برای کسی محدودیتی وجود داشته باشد
دعا اینگونه وحشتناک دنیا را ترک کرد و رفت ولی دعا های زیادی در زندانهای ایران هستند که به سنگسار محکوم شده اند و چشم و امیدشان به من و تو است که نجاتشان دهیم. پس به پا خیزیم به فریاد آنهایی که این غول وحشی آنهارا نشان کرده تا ببلعد ،برسیم . آرزو میکنم روزی برسد که دعای من هم دراین حرکتهای عظیم انسانی و سوسیالیستی و پیش بردن کمپین های علیه اعدام و سنگسار پا به پای مینا احدی حرکت کند و یار و یاورش باشد
با دیدن این صحنه های دلخراش و وحشتناک سنگسار دیگر برایم مسجل میشود که اسلام یک دین جنایت پرست وجنایت پرور است

ملای سنگی
یلدا از ایران
داشتم آلبوم عكساي بچگي رو نگاه مي كردم، آرزو كردم دوباره بچه بشم تا خيلي ساده و واضح بخندم. خيلي پررنگ و بدون اغراق صداي خنده هام تو اسمون بپيچه، تا خيلي چيزا رو نفهم. تا به خاطر چيزايي كوچيكتر از اين قلبم درد بگيره و زود يادم بره. ولي چه فايده كه دوباره بزرگ ميشم. دوباره مي فهمم هر چقدرم خودمو به نفهميدن بزنم. اصلا مگه ميشه؟ اصلا من اون موقع هم مي فهيدم. من چقدر برنامه داشتم براي بزرگ شدنم
دعا رو كشتن و من مات نشستم اينجا و زل زدم به ساعت كه كي ساعت پنج و ربع ميشه. هر چند دقيقه يه بار هم به خودم ياداوري ميكنم واسه چي منتظرم. دعاها رو هر روز ميكشن و من هنوز بي حس نفس قرض مي گيرم. نازنين آزاد شد و كليپ جديد ش ما رو به يه جاي ديگه برد . نازنين ازاد ميشه و من هنوز... راستي نازنين چي ميشه؟ واسه كي بود كه امضا جمع ميكردن؟ كي رو تو ميدون شهر با طناب دار غافلگير ميكردن؟ دلارا كي آزاد ميشه؟ كي بود كه سر من داد كشيد كه براش لينك مشابه براي مبارزه با اعدام فرستادم؟ براي نجات يه زن به اصطلاح خودشون فاحشه! و فاحشه از فحش مياد. آره تنفروشي براي يه جامعه مثل فحشه به تمام بد بختي ها و گرسنگي ها و نيازهاي تحميلي. بالاخره يكي بايد اين فحش رو مي داد
از دوستم شنيدم دختري به جرم دوست داشتن سنگسار شده. يزيديها سنگسارش كردن. يزيدي!؟ قبلا در موردشون خونده بودم .باور نكرده بودم كامل تا اينكه حرفهاي مينا احدي رو خوندم تو نشريه. چه خوب تصوير كرده با اون تصوير تار دعای مرده كنارش. تصورش آنقدرا هم سخت نيست. من ديگه رو خودم كنترل ندارم. تمام حرفاش راسته. من ديگه با خودم نيستم. باز هم درد هميشگيم مياد سراغم. ولي ديگه نميخوام از پا در بيام. نمي خوام ضعيف باشم. الان ديگه تو اتاقم نيستم. سعي ميكنم تاري نگاهم رو كنار بزنم. سعي كردن نمي خواد، اگه بخواي
چند روز پيش كلاس اخلاق رو به ياد بياري. وقتي من با خودم كلنجار ميرم كه ديگه بحث با اين ملاي سنگي فايده نداره. و ساكت باش. يه كم ديگه تا آخر كلاس و تموم شدن چرنديات آقا نمونده. من هر چي ميتونستم براي دفاع از آزادي عقيده و پوشش گفتم. يكي از دوستان بيانيه ي حقوق بشر رو تو صورت استاد كوبونده. من همچنان تو اين فكرم كه آخه به اينم ميگن دانشگاه؟ كه يكي شروع ميكنه حرف زدن: "استاد قوانيني وجود داره در دين اسلام كه براي دوران ما مناسب نيست و از بيرون هم جلوه ي خوبي نداره مثل سنگسار." من صاف ميشينم و منتظرم بي صبرانه. خوبه ادامه بده: "با توجه به اينكه اسلام يه دين اجتماعيه و ديدن يه همچين چيزايي ديد خوبي به غير مسلمونها نسبت به اسلام نميده و از احتمال مسلمون شدن اونها كم ميكنه به نظرتون بهتر نيست اين قوانين رو هم جزء قوانين قابل تغيير قرار بديم؟" و اين خوب از نظر استادي كه معتقده بريدن دست دزد جامعه رو از دزدها پاك ميكنه مانعي نداره .اوه چه روشنفكرانه
اگه اين خانم هم اون صحنه رو ديده بود و با چيزهايي كه من روبه رو شده بودم روبه رو ميشد نميدونم اين انتقاد رو باز هم با توجه به مصالح دين مبين اسلامش مطرح مي كرد؟ يا به خاطر زندگي و حقوق انساني كه هر جاي دنيا و هر آدمي بايد ازش برخوردار باشه در حاليكه ما از كوچكترين اين حقوق محروميم... نميدونم مصطفي ولي حس ميكنم حتي اين آدمهاي متعصب هم اين بي عدالتي ها در درونشون آ نقدر تاثير ميگذاره كه يه همچين انتقادهايي از طرفشون صورت ميگيره. اين با تفكر انسانيشون جور در نمياد؟ ولي حيف كه ميون راه به خاطر افكار سنگي و تعلق خاطرشون به بيراهه ميزنن و اين منو اون شب لرزوند
دعا و تي شرت ورزشي قرمز. هنوز ذهن من تسخير شده س. اين يه واقعيته و لازم نيست من سعي كنم باهاش كنار بيام. اين يه واقعيت كنارنيومدنيه. ميخوام بازم بيشتر بگم حتي اگه تكراري. ولي بايد برم واقعا نياز به هواي آزاد دارم. اگه تا حالا زندانيش نكرده باشن. ميبوسمت و باي

Friday, May 4, 2007

قطره اشکي به ياد دعا که سنگسار شد

.................................................................
قطره اشکي به ياد دعا که سنگسار شد
مينا احدي


عکس و فيلم او را در حاليکه تي شرت قرمزي بر تن دارد و با وحشت و شوک کامل به ديگران نگاه ميکند٬ چند روز قبل دريافت کردم . از يادداشتي که بر روي خبر بود٬ فهميدم که يک دختر جوان سنگسار شده است!!!!! و ديگر جرات نکردم٬ فيلم را نگاه کنم. ديدن اين صحنه ها وحشتناک است. و من هيچگاه نتوانسته ام بجز چند ثانيه از فيلم سنگسار را نگاه کنم. الان اين خبر و اين فيلم روي کامپيوترم است٬ از کامپيوتر فاصله ميگيرم و از خودم مي پرسم٬ چرا٬ چرا يک دختر را سنگسار کرده اند. کي به اين جنايت دست زده٬ مگر آنجا کسي نبوده کاري بکند٬ مگر پليس و پاسبان دولت " کردستاني" و ارتش آمريکا٬ که در همه جا ولو هستند٬ آنجا در محل نبودند٬ به خودم جواب ميدهم خود اينها باني چنين شرايطي هستند. اما باز هم ميگويم مردم چي ؟ چرا کسي به او کمک نکرده؟؟؟ و همه اين سوالات امکان هيچ کاري را به من نميدهد. نميتوانم طاقت بيارم ٬ کليک ميکنم و اين بار بجاي خبر و تفسير و گزارش و تحليل بر صفحه کامپيوتر دختر جوان و يا نوجواني لاغر و کوچک٬ بيشتر شبيه به دختر کوچک خودم را مي بينم که روي زمين ولو شده بود٬ صداهاي وحشتناکي را مي شنيدم که داد و بيداد ميکردند٬ و در صحنه دست يک مرد را که با تلفن همراه فيلم و عکس ميگرفت تعداد کساني که فيلم و عکس ميگيرند بيشتر شدند. تعداد زيادي حدود 200 نفر دور اين دختر را گرفته بودند. تعدادي جوان وحشي با سنگ به پيکر نحيف او ميزدند٬ اين دختر کوچک به اسم دعا يک بلوز ورزشي قرمز تنش بود و دامنش بالا رفته و پاها و بدنش تا سينه کاملا معلوم بود. يک نفر جلو آمد و بجاي دفاع از او٬ پاهايش را با يک پارچه پوشاند.٬ آفرين به اين حمايت و به اين جسارت!!! و من مبهوت و بيحرکت و ناتوان از هر کاري فقط ساکت به يک نقطه خيره شده ام٬ چطور ممکن است چنين رفتاري بکنند٬ چطور دلشان آمد٬ چطور کسي پا جلو نميگذارد و کاري نميکند؟؟؟ در وسط خيابان ميداني در شهر موصل اين جنايت در روز روشن و با حضور تلفن همراه و نشانه هايي از "مدرنيته" !! اجرا ميشود و اطرافيان به فکر تهيه فيلم و عکس هستند٬ نه دفاع از دخترک کوچکي که زير دست و پا افتاده است و با باران سنگ و بلوک سر و بدنش را ميکوبند که زجر کش بشود

در يک چشم بهم زدن با چند سنگ بزرگ و پرتاب تيکه هاي بلوک او را خونين و مالين کردند و کشتند. خون تازه و شفافي که از سر و رويش روان شده بود ٬چشم را خيره ميکند !!!. اين واقعه در روز ۷ آوريل سال ٢۰۰۷ در يکي از محلات شهر موصل در کردستان عراق اتفاق افتاد

و لابد بعد از اين قتل و جنايت٬ قهرمانان دفاع از ناموس دستهاي خود را شسته و سربلند به خانه هاي خود رفته اند و لابد پليس محلي که در همان جا ناظر صحنه بود٬ با افتخار به اينکه مزاحم ناموس پرستان نشد و يک دختر " بي ناموس" را کشتند٬ به رهبران حاکم بر کردستان گزارش خواهند داد و ناسيوناليستهاي حاکم ٬ اين بار بر پيکر يک دختر جوان و عزيز که هنوز زندگي را تجربه نکرده بود٬ جشن پيروزي خواهند گرفت

تف به اين دنيا ! چگونه ممکن است مشتي لاشخور و خفاش٬ در اين قرن و در اين جامعه ٬ يک دختر نوجوان را در روز روشن در خيابان سنگسار کنند و آب از آب تکان نخورد؟ چگونه ممکن است اين واقعه نه يک کابوس و خواب وحشتناک٬ بلکه عين واقعيت باشد؟
چگونه بايد به دعا و دعاهاي ديگر گفت٬ چرا چنين شما را تکه پاره ميکنند چرا جسم و روح شما بي ارزش است٬ چرا حق نداريد دوست داشته باشيد و عشق بورزيد و چرا اين دنيا چنين بيشرم و پست است؟
براي دعا ديگر دير شده است. به او ديگر نميتوان هيچ چيز گفت. او با شوک کامل و با وحشت تمام اين دنيا را ترک کرد و ما فقط ميتوانيم به ياد او چند قطره اشک با تلخي تمام و با بغض و نفرت بريزيم. براي ما اما سوالات جديي مطرح است. براي ما اگر وجدان و انسانيت برايمان ارزشي داشته باشد٬ براي ما زندگان در اين دنياي وارونه و کثيف سوالات زيادي رو بايد جواب بدهيم

دعا را کشتند٬ چرا که نظامي که در همه جاي اين دنيا بر سر کار است٬ غير انساني و ظالمانه است. دعا را کشتند چرا که در اين دنيا انسان ارزشي ندارد و همه چيز بر محور سود و سود پرستي و سود بيشتر مي چرخد. در اين دنياي وارونه که شيره جان انسانها را مي مکند٬ دفاع از ارتجاع و عقب ماندگي و کپک زدگي يک پرنسيپ است و مذهب و ناموس پرستي و زن ستيزي يک بخش مهم نظام هايي است که در دنيا بر سر کار هستند. زنان قربانيان اين نظام در سراسر جهان هستند و زنان در کشورهاي اسلام زده روزانه و به عناوين مختلف در کنج خانه و در آشپزخانه٬ در رختحواب و اطاق خواب٬ در محله و مدرسه و دانشگاه و در خيابان و در همه جا سيستماتيک تحقير ميشوند٬ شلاق ميخورند و شکنجه ميشوند اعدام و سنگسار ميشوند و اين جنايات بر محور حضور و قدرت باندهاي ترور اسلامي و مرد سالاري وحشتناکي به پيش برده ميشود ٬ که به اين مقررات و قوانين پوسيده و ضد زن لم داده و از قبل آن ارتزاق ميکند با تقليد از اين فرهنگ ضد انساني اين بار پيروان مذهب يزيدي دعا را کشتند. تعصب و ناموس پرستي که با مطبوعات و با مسجد و منبر تبليغ و به مغزها چپانده ميشود جزيي از کارکرد نظام و سيستمي است که به اين نابرابري و به اين ظلم محتاج است تا سرپا بماند
دعا را کشتند و يک داغ بزرگ بر دل همه ما جا گذاشتند٬ بر دل زنان و مرداني که عليه اين نظام و اين سيستم و اين مرد سالاري و انسان ستيزي هستند. جرم دعا عشق ورزيدن به يک پسر بود که مذهب يزيدي نداشت. ياد عزيز دعاي کوچک گرامي باد که زندگي را چنين وحشتناک تجربه کرد

کلن ٢۸ آوريل ٢۰۰۷
یاد دعا را گرامی داشتیم
در دفاع از انسانیت، سرود انترناسیونال خوانده شد

امروز جمعه ۴ ماه مه ساعت 7 صبح، جمعي از جوانان آزادیخواه و برابری طلب شهر سنندج با هماهنگی قبلی، بر بلندای کوه آبیدر، با در دست داشتن شاخه های گل و روشن کردن شمع، یاد دعا، دختر 17 ساله ای که هفته گذشته به طرز دلخراشی در شهر موصل - عراق به قتل رسید گرامی داشتند
در این مراسم جوانان دست در دست یکدیگر برای تحقق یک دنیای بهتر و بدون هر گونه ارتجاع مذهبی و بدون تبعیض و ظلم و جنایت، سرود انترناسیونال خواندند
ما از تمام دوستانمان در شهرهای مختلف می خواهیم تا آنها هم با برگزاری چنین مراسمهایی، یاد و خاطره دعا و تمامی قربانیان احکام جهل و خرافه مذهبی را گرامی بدارند و در دفاع از انسانیت متمدن سرود انترناسیونال بخوانند
سیاوش شهابی – گزارشگر سازمان جوانان کمونیست
ياد دعا را گرامي بداريد
خبر گراميداشت ياد دعاي نوجوان در دل خفقان جمهوري اسلامي در سنندج و در شرايطي که 14 نفر از فعالين و رهبران کارگري در اين شهر بازداشت شده اند٬ نشانه درايت بالا و همه جانبه نگري و روحيه بالاي فعالين اين شهر است
کميته کردستان حزب کمونيست کارگري ايران٬ اين اقدام جوانان آزاديخواه در شهر سنندج را پاس ميدارد و به همه عزيزاني که در اين مراسم شرکت کردند٬ خسته نباشيد٬ ميگويد
سنگسار وحشيانه و قرون وسطايي است و پرپر شدن دعاي ١۷ ساله ٬ در هفته گذشته يکي از دلخراش ترين و وحشيانه ترين رفتار با يک انسان بود که قلب همه را به درد آورد
ناموس پرستي و ارتجاع مذهبي روزانه قرباني ميگيرد و سنگسار دعا يکي از فجيع ترين وقايعي بود که بايد با اعتراض و انزجار عمومي روبرو شود. ياد دعا را در همه جا گرامي بداريد و اين وحشيگري را بهر طريق ممکن محکوم کنيد
کميته کردستان حزب کمونيست کارگري ايران
۴
ماه مه ٢۰۰۷